سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/10/15
2:58 عصر

بااباصالح خسته شده ایم

بدست وصال در دسته

ای اهل ایمان! ای آزاد اندیشان جهان! ای وجدان های بیدار! ای کسانی که هرگاه در گوشه ای از عالم، ظلم ظالمی را بر مظلومی مشاهده می کنید، آرام نگرفته، زبان به اعتراض می گشایید؛ چشم گشوده و ببینید که:

 

ظلم و فساد و تباهی سراسر جهان را فرا گرفته؛

 

حیا و عفّت و پاک دامنی از جوامع بشری رخت بر بسته و فحشا، هرزگی و بی بندوباری جای آن را گرفته؛

 

ایمان و دین داری، عزّت خود را از دست داده؛ کفر و بی دینی، سربلندی و افتخار به همراه آورده.

 

در چنین هنگامه ای بر جای نشستن روا نخواهد بود، باید که برخیزیم و فریاد یاری طلبی سر داده، دست استغاثه برآوریم؛ آن هم به آستان کسی که خود، آخرین میراث دار غدیر و جانشین خاندانی است که خداوند به واسطه ی پیامبر بزرگوارش در غدیر، ولایت و اداره ی جهان را به ایشان سپرده است، دست حاجت به سوی کسی بریم که توان و امکان اصلاح امور را داشته و پروردگار وی را مرجع و محلّ رجوع مردم قرار داده است.

 

پس بیایید نیت های خویش را خالص و دل های متفرّق را یکی کرده و یک دِله شویم؛

 

بیایید زمزمه های پراکنده را هماهنگ ساخته و یک صدا گشته و به درگاهش چنین نجوا کنیم:

 


ای مولا! ای صاحب! ای پدر! بیا که:

 

خسته شده ایم از پوچی و پوچ زیستن؛

 

از نظاره ی زشتی ها و آلودگی ها؛

 

از شنیدن وعده های بی حاصل؛

 

خسته ایم از دورویی ها و دورنگی ها؛

 

به تنگ آمده ایم از درنده خویی و زیستن در میان درنده خویان؛

 

وامانده ایم از این سو به آن سو دویدن و هر روز دست به دامن کسی شدن؛

 

بی تاب گشته ایم از حرکت های بیهوده و وعده های پوچ و امتحان شدن ها و امتحان کردن ها؛

 

زمین خسته است، آسمان خسته است، دریا خسته است، کوهسار خسته است، ...؛

 

دنیا چه رنگ های بسیار به خود دیده: عالم و جاهل، زشت و زیبا، سپید و سیاه و ...؛

 

اکنون امّا آیا وقت آن نرسیده که تو را امتحان کند؟! تو را که وعده ی خدایی، تو را که یادگار غدیری و پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در غدیر از آمدنت خبر داده.


87/10/11
5:30 عصر

بوی چفیه رهبر (ماجرایی خواندنی از سفر رهبر به کرمان)

بدست وصال در دسته

دخترک 8 ساله بود،  اهل کرمان. موقع بازی در کوچه بود که با اتومبیلی تصادف کرد. ضربه آنقدر شدید بود که به حالت کما و اغما رفت. حال زهرا هر روز بدتر از روز قبل می شد. مادرش دیگر نا امید شده بود.  دکترها هم جوابش کرده بودند.

دکتر معالجش -دکتر سعیدی، رزیدنت مغز و اعصاب-  می گوید: زهرا وقتی به بیمارستان اعزام شد ضربه شدیدی به مغزش وارد شده بود.  برای همین هم نمی توانستیم هیچگونه عملی روی او انجام دهیم. احتمال خوب شدنش خیلی ضعیف بود.

در بخش مراقبتهای ویژه، پیرزنی چند هفته ای است که بر بالین نوه اش با نومیدی دست به دعا برداشته است.

                                          

                               

  

این ایام مصادف بود با سفر رهبر انقلاب به استان کرمان. ولی حیف که زهرا با مادربزرگش نمی توانستند به استقبال و زیارت آقا بروند. اگر این اتفاق نمی افتاد، حتماً زهرا و مادر بزرگش هم به دیدار آقا می رفتند، اما حیف ....

خود مادر بزرگ ماجرا را اینطور تعریف می کند: وقتی آقا آمدند کرمان، خیلی دلم می خواست نزد ایشان بروم و بگویم: آقاجان! یک حبه قند یا ... را بدهید تا به دختر بیمارم بدهم، شاید نور ولایت، معجزه ای کند و فرزندم چشمانش را باز کند . 

مثل کسی که منتظر است دکتری از دیار دیگری بیاید و نسخه شفا بخشی بپیچد همه اش می گفتم: خدایا! چرا این سعادت را ندارم که از دست رهبر انقلاب، سید بزرگوار چیزی را دریافت کنم که شفای بیمارم را در پی داشته باشد. مادربزرگ ادامه می دهد: آن شب ساعت11 بود. نزدیک درب اورژانس که رسیدم، مامور بیمارستان گفت: رهبر تشریف آورده اند اینجا. گفتم: فکر نمی کنم، اگر خبری بود سر و صدایی، استقبالی یا عکس العملی انجام می شد؛ اما ناگهان به دلم افتاد، نکند که راست بگوید. به طرف اورژانس دویدم، نه پرواز کردم. وقتی رسیدم، دیدم راست است. آقا اینجاست. و من در یک قدمی آقا هستم. با گریه به افرادی که اطراف آقا بودند گفتم: می خواهم آقا را ببینم. گفتند: صبر کن، وقتی آقا از این اتاق بیرون آمدند، می توانی آقا را ببینی. وقتی رهبر بیرون آمدند، جلو رفتم. از هیجان می لرزیدم. اشک جلوی دیدگانم را گرفته بود و قدرت حرف زدن نداشتم. عاقبت زبان در دهانم چرخید و گفتم: آقا! دختر هشت ساله ام تصادف کرده و در کما است. نامش زهرا است. ترا به جان مادرت زهرا(س)  یک چیزی به عنوان تبرک بدهید که به بچه ام بدهم تا شفا پیدا کند. آقا بدون تأمل چفیه اش را از شانه برداشت و توی دستهای لرزان من گذاشت. داشتم بال در می آوردم. سراسیمه برگشتم و بدون هیچ درنگ و صحبتی فوراً چفیه متبرک آقا را روی چشمان و دست و صورت زهرا مالیدم و ناگهان دیدم زهرا یکی از چشمانش را باز کرد. حال عجیبی داشتم. روحم در پرواز بود و جسمم در تلاش برای بهبودی فرزندم که تا دقایقی پیش، از سلامت وی قطع امید کرده بودیم. ساعت 2 بعد از ظهر آن روز، زهرا هر دو چشمش را کاملاً باز کرد و روز بعد هم به بخش منتقل شد و فردایش هم مرخص گردید.

زهرای کوچک حالا یک یاد گاری دارد که خود می گوید: آن را با هیچ چیز عوض  نمی کنم. او می گوید: این چفیه مال خودم است. آقا به من داده، خودم از روی حرم حضرت علی(ع) برداشتم .

مادر بزرگ نیز می گوید: از آن روز تاکنون فقط یک آرزو دارم. آن هم این است که با زهرا به زیارت آقا بروم.

تخلیص از نشریه داخلی لشکر 41 ثارالله


87/10/11
5:26 عصر

شهید امام رضا(ع) - ماجرایی خواندنی از پیدا شدن یک شهید

بدست وصال در دسته

                     


اوایل سال 72 بود و گرماى فکه.


در منطقه عملیاتى والفجر مقدماتى، بین کانال اول و دوم، مشغول کار بودیم.


چند روزى مى شد که شهید پیدا نکرده بودیم. هر روز صبح زیارت عاشورا مى خواندیم و کار را شروع مى کردیم. گره و مشکل کار را در خود مى جستیم. مطمئن بودیم در توسلهایمان اشکالى وجود دارد.


آن روز صبح، کسى که زیارت عاشورا مى خواند، توسلى پیدا کرد به امام رضا(ع). شروع کرد به ذکر مصائب امام هشتم و کرامات او. مى خواند و همه زار زار گریه مى کردیم. در میان مداحى، از امام رضا طلب کرد که دست ما را خالى برنگرداند، ما که در این دنیا هم خواسته و خواهشمان فقط باز گردان این شهدا به آغوش خانواده هایشان است و...


هنگام غروب بود و دم تعطیل کردن کار و برگشتن به مقر. دیگر داشتیم ناامید مى شدیم. خورشید مى رفت تا پشت تپه ماهورهاى روبه رو پنهان شود. آخرین بیل ها که در زمین فرو رفت، تکه اى لباس توجهمان را جلب کرد. همه سراسیمه خود را به آنجا رساندند. با احترام و قداست، شهید را از خاک در آوردیم. روزى اى بود که آن روز نصیبمان شده بود. شهیدى آرام خفته به خاک. یکى از جیب هاى پیراهن نظامى اش را که باز کردیم تا کارت شناسایى و مدارکش را خارج کنیم، در کمال حیرت و ناباورى، دیدیم که یک آینه کوچک، که پشت آن تصویرى نقاشى از تمثال امام رضا(ع) نقش بسته، به چشم مى خورد. از آن آینه هایى که در مشهد، اطراف ضریح مطهر مى فروشند. گریه مان درآمد. همه اشک مى ریختند. جالب تر و سوزناکتر از همه زمانى بود که از روى کارت شناسایى اش فهمیدیم نامش «سید رضا» است. شور و حال عجیبى بر بچه ها حکمفرما شد. ذکر صلوات و جارى اشک، کمترین چیزى بود.


شهید را که به شهرستان ورامین بردند، بچه ها رفتند پهلوى مادرش تا سرّ این مسئله را دریابند. مادر بدون اینکه اطلاعى از این امر داشته باشد، گفت:


«پسر من علاقه و ارادت خاصى به حضرت امام رضا(ع) داشت...».


از خاطرات برادران تفحص


87/10/11
5:20 عصر

رهبری ذخیره اللهی

بدست وصال در دسته

سال شصت یکی از سخت ترین سالهای انقلابه، اوایل جنگ از یه طرف و ترور شخصیتهای اصلی انقلاب مثل شهیدان بهشتی، رجایی، باهنر و ... از طرف دیگه. ششم تیر 60 یکی از همون روزاست. متن زیر جریان اون روز از زبون عده ای از محافظها و پزشکای رهبرمونه...


- اصلاً اون روز مسجد یه جور دیگه بود...


- راست می گه! مثل همیشه نبود، هفته قبل هم که برنامه لغو شد، اومده بودیم اما اینطوری نبود!


 


- توی حیاط یه جایی واسه ضبط صوت ها درست کرده بودیم.


- نماز ظهر که تموم شد، آقا رفتن پشت تریبون.


- سؤال ها هم خیلی تند و بعضاً بی ربط بود...


- پرسیده بودن شما داماد وزیر گرفتی و فلان قدر مهر دخترت کردی.


- آقا اول کمی درباره شایعات علیه شهید مظلوم بهشتی صحبت کرد و بعد هم اشاره کرد که من اصلاً دختر ندارم!


- من دیدم یه نفر با موهای وزوزی داره با یه ضبط صوت به سمت تریبون میاد.


- نه یه نفر نبود! ضبط رو دست به دست دادن تا کسی شک نکنه!


- منم فکر کردم ضبط بچه های خود مسجده؛ دیگه شک نکردم چرا این ضبط مثل بقیه توی حیاط نیست!


- ولی نفر آخر، از خودشون بود!


 


- آره- آره! چون دقیقاً ضبط رو گذاشت رو به آقا و سمت چپ؛ درست مقابل قلب ایشون!


- من همینطوری رفتم به ضبط یه سری بزنم! کمی زیر و بمش را نگاه کردم و بعد ناخودآگاه جاشو عوض کردم، گذاشتم سمت راست، کنار میکروفن، کمی با فاصله تر از آقا!


- یک دفعه میکروفن شروع کرد به سوت کشیدن...


- آقا برگشتن گفتن: این صدا را درست کنید یا اصلاً خاموش کنید.


- منبری ها این جور مواقع کمی عقب و جلو می شن تا بلکه صدا درست بشه!


- من روبروی آقا، کنار در شبستان وایساده بودم، آقا کمی به عقب و سمت چپ رفتند که یکدفعه...


- یه صدای عجیبی توی شبستان پیچید...


- اول فکر کردم تیراندازی شده...


- سریع اسلحه ام رو درآوردم... تا برگشتم دیدم...


- مردم اول روی زمین دراز کشیدند و بعد هم به سمت در هجوم بردند، من اسلحه ام را از ضامن خارج کرده بودم، تا برگشتم سمت جایگاه دیدم «آقا» از سمت چپ به پهلو افتاده اند روی زمین! داد زدم: حسین! «آقا»... تا برسم بالای سر «آقا»، «حسین جباری» تنهایی «آقا» را بلند کرده بود و به سمت در می رفت...


- هرطور بود راه را باز کردیم و خودم برگشتم پشت تریبون، ضبط صوت مثل یک دفتر 40برگ از وسط باز شده بود. با ماژیک قرمز هم روی جداره داخلی‌‌اش نوشته بودند: "‌اولین عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی"!


 


اما دکتر مرندی که آن روز اتفاقی و برای مشاوره یکی از بیماران در بیمارستان بهارلو حضور داشته، خودش را به اتاق عمل می رساند و دستور آماده سازی اتاق عمل را می دهد.


- شهید بهشتی به من خبر داد. تازه رسیده بودم منزل. پیکانم را سوار شدم و راه افتادم. به محض رسیدن، دکتر محجوبی گفت نگران نباش، خون را بند آوردم. و من آماده شدم برای جراحی.


دکتر زرگر ادامه می دهد: «رگ پیوندی می خواستیم، پای راست را شکافتیم. رگ دست راست و شبکه عصبی اش کاملاً متلاشی شده بود.


فقط توانستیم کمی جلوی خونریزی را بگیریم و کمی هم پانسمان کنیم. تصمیم بر این شد که آقا را ببریم بیمارستان قلب.»


 


- جراحت خیلی سنگین بود، سمت راست بدن پر از ترکش و قطعات ضبط صوت بود، حتی یکی از ترکش ها زیر گلوی آقا جا خوش کرده بود. قسمتی از سینه ایشان کاملاً سوخته بود! یکی دو تا از دنده ها هم شکسته بود. دست راست هم کاملاً از کار افتاده بود و از شدت ضربه ورم کرده بود. استخوانهای کتف و سینه کاملاً دیده می شد. 37 واحد خونی و فرآورده های خونی به آقا زده بودند که خود این تعداد، واکنش های انعقادی را مختل می کرد... دو سه بار نبض آقا افتاد و چند بار مجبور شدیم پانسمان را باز کنیم و دوباره رگ ها را مسدود کنیم... خیلی عجیب بود، انگار هیچ چیز به اراده ما نبود...


- مردم بیرون بیمارستان صف کشیده بودند برای اهدای خون. رادیو هم اعلام کرده بود جراحت به قلب آقا رسیده، عده ای توی محوطه جلوی اورژانس ایستاده بودند و می گفتند می خواهیم «قلبمان» را بدهیم... با هلی کوپتر، آقا را رساندیم بیمارستان قلب. لوله تنفس داشتند و تا بیمارستان دوبار مونیتور وضعیت نبض، خط ممتد نشان داد... عمل جراحی 3 ساعت طول کشید و آقا به بخش «آی سی یو» منتقل شدند. شب برای چند لحظه به هوش آمدند... کاغذ خواستند تا چیزی بنویسند... کاغذ که دادیم با دست چپ و خیلی آرام و با دقت چند کلمه را به زحمت کنار هم چیدند:


- همراهان من چطورند؟


و حالا که 25 سال از آن روز تلخ گذشته، شاید شیرینی عیدی گروهک فرقان بیشتر خودش را نشان می دهد که به قول «خسروی وفا» هر وقت در حزب جلسه بود، آقا آخرین نفری بود که از حزب خارج می شد و فردای آن روز هفتم تیر بود...


- چند روز بعد که دیگر مطمئن شده بودیم، دست راست کاملا از کار افتاده است، از تلویزیون آمدند تا گزارش تهیه کنند، یک ساعتی معطل شدند تا آقا به هوش بیایند، وقتی پرسیدند که حالتان چطور است؟ این پاسخ را گرفتند که خطاب به امام (ره) بود:


بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت


سر خُمِّ می سلامت، شکند اگر سبویی


 


قسمتی از پیام حضرت امام (ره) خطاب به مقام معظم رهبری بعد از واقعه ششم تیر


جناب حجت‌الإسلام آقاى حاج سید على خامنه‏اى دامت افاضاته


خداوند متعال را شکر که دشمنان اسلام را از گروهها و اشخاص احمق قرار داده است، و خداوند را شکر که از ابتداى انقلاب شکوهمند اسلامى هر نقشه که کشیدند و هر توطئه که چیدند و هر سخنرانى که کردند ملت فداکار را منسجم‏تر و پیوندها را مستحکم‏تر نمود و مصداق «لازال یُؤیّدُ هذا الدّین بالرجل الفاجر» تحقق پیدا کرد.


اکنون دشمنان انقلاب با سوء قصد به شما که از سلاله رسول اکرم و خاندان حسین بن على هستید و جرمى جز خدمت به اسلام و کشور اسلامى ندارید و سربازى فداکار در جبهه جنگ و معلمى آموزنده در محراب و خطیبى توانا در جمعه و جماعات و راهنمایى دلسوز در صحنه انقلاب مى‏باشید، میزان تفکر سیاسى خود و طرفدارى از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رساندند. اینان با سوء قصد به شما عواطف میلیونها انسان متعهد را در سراسر کشور بلکه جهان جریحه‏دار نمودند.


من به شما خامنه‏اى عزیز، تبریک مى‏گویم که در جبهه‏هاى نبرد با لباس سربازى و در پشت جبهه با لباس روحانى به این ملت مظلوم خدمت نموده، و از خداوند تعالى سلامت شما را براى ادامه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم.


والسلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.


روح اللَّه الموسوى الخمینى


پی نوشت:


- این متن مصاحبه روزنامه جمهوری اسلامی با حضرت آقاست که بعد از واقعه انجام داده. برای دیدن تو سایز اصلی رو عکس کلیک کنین.


 


87/10/11
5:13 عصر

عکس به یادماندنی

بدست وصال در دسته

خیلی عکس قشنگیه. لحظه عروج یه عاشق، لحظه کندن از دنیا و وصل به بالا، قطره خون رو لبش یه دنیا حرف داره، یعنی کی بوده؟! و چی کرده؟! که عکسش شده مرهم دل اون مادرای شهیدی که حتی از پسرشون عکسی هم ندارن .... اصلاً این عکس یه جور نماد شهید و شهادت شده، تا حالا خیلی ها با دیدن این عکس منقلب شدن، فقط خود خدا می دونه که دل پاک امیر حاجی امینی (مسئول واحد مخابرات گردان انصار الرسول) یا هنر خدایی احسان رجبی، خالق این عکس باعث جاودانگی این صجنه شده... ایام سالگرد شهادت شهید حاج امینیه و توفیق شد قافله شهداء به منزلگه این شهید بزرگوار برسه و قدری در محضرش تامل کنیم و درس دلدادگی بیاموزیم.
                                این پست تقدیم به همه شهدای گمنام و مادران آنها


                                 شهید امیر حاجی امینی - قافله شهداء



- خستگی نداشت. می گفت من حاضرم تو کوه با همه تون مسابقه بذارم، هر کدوم خسته شدین، بعدی ادامه بده... اینقدر بدن آماده ای داشت که تو جبهه گذاشتنش بیسیم چی. بیسیم چی (شهید) پور احمد...
- اصلاً دنبال شناخته شدن و شهرت نبود. به این اصل خیلی اعتقاد داشت که اگه واقعاً کاری رو برای خود خدا بکنی، خودش عزیزت می کنه. آخرش هم همین خصلتش باعث شد تا عکس شهادتش اینطور معروف بشه.
- هر کار می کرد، برا خدا می کرد؛ اصلاً براش مهم نبود کسی خبردار می شه یا نه! عجیب نسبت به بچه های یتیم هم حساس بود، کمک به یتیمان هیچوقت فراموشش نمی شد...
- یه بار که تو منطقه حسابی از بچه ها کار کشیده بود و به قول معروف عرقشون رو در آورده بود، جمعشون کرد و بهشون گفت: "نکنه فکر کنین که فلانی ما رو آموزش می ده، من خاک پاهای شماهام. من خیلی کوچیکتر از شماهام... اگه تکلیف نبود هرگز این کار رو نمی کردم...."
ولی دلش رضا نداده بود و با گریه از همه خواست که دراز بکشن. همه تعجب کرده بودن که می خواد چیکار کنه. همه که خوابیدن اومد پایین پای تک تک بچه ها و دست می کشید به کف پوتین بچه ها و خاکش رو می مالید رو پیشانیش.... می گفت: من خاک پای شماهام ....
- داداشش می گه: یه بار نشسته بودم کنار مزارش؛ دیدم یه جوون اومد سر مزار و بهم گفت: شما با شهید نسبتی دارین؟ با اصرارش گفتم برادرشم. همینکه اینو شنید، گفت: ما اول مسلمون نبودیم، اما با اجبار مسلمون شدیم ولی از ته دلمون راضی نبودیم و شک داشتیم. تا یه بار اتفاقی عکس این شهید رو دیدم. واقعاً حس می کردم داره باهام حرف می زنه؛ طوری تاثیر روم گذاشت که از ته قلبم به اسلام ایمان آوردم و از اون به بعد همش سر مزارش میام....
- بعد شهادتش یه نامه به دستمون رسید که چند روز قبل از شهادتش نوشته بود، اولش اینطور شروع می شد: "از اینکه به این فیض عظیم الهی نایل شدم، خدا را بسیار شکر گذارم....."
- دفعه آخری موقعی بود که بچه ها یک به یک جلو می رفتن و بر می گشتن. یه بار دیدیم امیر بلند شد که بره تو خط. یکی بهش گفت: حاجی! الان نوبت منه... ولی امیر گفت: نه! حرف نباشه، این دفعه من می رم.....
- احسان رجبی، عکاس این صحنه اینطور تعریف می کنه: بچه ها خیلی روحیه شون کسل بود؛ آتیش شدید دشمن هم مزید علت خستگی بچه ها شده بود. یه دفعه صدای شادی بچه ها بلند شد. برگشتم، دیدم پوراحمد و امیر و چند نفر دیگه اومدن خط برا سرکشی، بچه ها انقدر به اینا علاقه داشتن که روحیه شون کلاً عوض شد. 10 ، 20 دقیقه بیشتر نگذشته بود که یه خمپاره پشت خاکریز خورد، گرد و خاک عجیبی بلند شده بود؛ همینکه گرد و غبار نشست دوربینم رو برداشتم تا ببینم چه خبره. رفتم جلوتر که این صحنه رو دیدم. دو تا عکس ازش گرفتم، یکی از تموم بدنش، یکی از صورتش (همون عکس معروف) یه قطره خون رو لبش بود. دیدم امیر تو اون حالت تا حال خودشه و داره زیر لب زمزمه ای می کنه. رفتم جلوتر ولی متوجه حرفش نشدم. همون موقع بود که دیگه شهید شد....    


                                       شهید امیر حاجی امینی - قافله شهدا  


دست نوشته ای از شهید
سلام بر خدا و شهیدان خدا و بندگان مخلص او..... از اینکه بنده بد و گناهکار خدایم سخت شرمنده ام و وقتی یاد گناهانم می افتم آرزوی مرگ می کنم ولی باز چاره ام نمی شود.
هیچ برگ برنده ای ندارم که رو کنم ، جز اینکه دلم را به دو چیز خوش کرده ام: یکی اینکه با این همه گناه، او دوباره مرا به سرزمین پاکی و اخلاص و صفا و محبت بازم گرداند. پس لابد دوستم دارد و سر به سرم می گذارد، هرچند که چشم دلم کور است و نمی بینم و احساسش نمی کنم اگر چنین نبود پس چرا مرا به اینجا آورد؟
دوم اینکه قلبی رئوف و مهربان دارم و با همه بدیهایم بسیار دلسوزم. لحظه ای حاضر به رنجش کسی نمی شوم، حتی رنجش بسیار کوچک و ناچیز، ولی در عوض برای خوشنودی دیگران حاضر به تحمل هرگونه رنجی می شوم. بله! به این دو چیز دل خوش کرده ام.
اگر دوستم داری که مرا به اینجا آورده ای پس به آرزویم که .... برسان.
ای کسانی که این نوشته را می خوانید، اگر من به آرزویم رسیدم و دل از این دنیا کندم، بدانید که نالایق ترین بنده ها هم می توانند به خواست او، به بالاترین درجات دست یابند. البته در این امر شکی نیست ولی بار دیگر به عینه دیده اید که یک بنده گنهکار خدا به آرزویش رسیده است.
حالا که به عینه دیدید، شما را به خدا عاجزانه التماس و استدعا می کنم، بیایید و به خاکش بیفتید و زار زار گریه کنید و امیدوار به بخشایش و کرمش باشید. با او آشتی کنید. زیرا بیش از حد مهربان و بخشنده است. فقط کافی است یکبار از ته دل صدایش کنید. دیگر مال خودتان نیستید و مال او می شوید و دیگر هر چه می کند، او می کند و هر کجا که می برد، او می برد......
شنبه 7/4/65
ساعت 5 بعدازظهر
بنده مخلص و گنهکار، امیر حاجی امینی
پی نوشت:
- خیلی ها سر مزارش رفتن، تو همین بهشت زهرای خودمونه. قطعه 29 . هرکی رفت یاد بقیه هم بکنه.
- برا دیدن اون نامه ای که تو پست بهش اشاره شد، روی این عکس کلیک کنین.
                                     صفحه اول                    صفحه دوم
                          
وصیت نامه شهید حاجی امینی - قافله شهداء            وصیت نامه شهید حاجی امینی - قافله شهدا 


                                                         همین
                                               دعاااااااااااا – یازهراء(س)


87/10/9
2:48 عصر

اگر هرروز راهت را عوض کنی، هرگز به مقصد نخواهی رسید.

بدست وصال در دسته

اگر هرروز راهت را عوض کنی، هرگز به مقصد نخواهی رسید.

--------------------------------------------------------------------------------------------

یک رئیس جمهور شگفت انگیز به نام احمدی نژاد.

عکس احمدی نژاد ahmadinejad

شبکه فاکس نیوز آمریکا زمانی از محمود احمدی نژاد، رییس جمهور ایران پرسید: «زمانی که شما به گزارش عصر ایران هفته نامه ساندی آیلند، چاپ سریلانکا، در گزارشی با بیان این مقدمه به بررسی ساده زیستی رییس جمهور ایران پرداخت و نوشت: "احمدی نژاد زمانی که به مسند ریاست جمهوری تکیه زد با اهدای کلیه فرش های گران قیمت دفتر ریاست جمهوری به یکی از مساجد تهران و جایگزینی آن با فرش های معمولی و ارزان قیمت باعث شگفتی خیلی ها شد."

وی همچنین با مشاهده یک اتاق بسیار تجملاتی و پرزرق و برق برای استقبال از شخصیت های بسیار مهم دستور داد در این اتاق بسته شود و در مقابل از مسوولان تشریفات خواست یک اتاق معمولی برخوردار از صندلی های چوبی را برای این منظور آماده کنند.

علاوه بر این رییس جمهور ایران هر زمان تحت مسوولیت خود به انتصاب وزیری اقدام می کند از وی یک سند امضاشده دریافت می کند که در آن تاکید شده سطح زندگی وزیر مورد نظر نباید اشرافی باشد، حساب های شخصی وی و بستگانش تحت نظر خواهد بود و روزی که این فرد وزارت خانه را ترک می کند باید از وی به نیک نامی یاد کنند. از این رو وی و بستگانش اجازه نخواهد داشت از هرگونه مزایای پست وزارت استفاده کنند

 

ساده زیستی رئیس جمهور http://www.nanjoon.com

به نوشته ساندی آیلند احمدی نژاد در زمان به قدرت رسیدن اول از همه میزان دارایی های خود را اعلام و عنوان کرد: وی صاحب یک خودرو پژو 504 مدل 1977 و یک خانه قدیمی است که 40 سال قبل از پدرش در یکی از مناطق فقیرنشین تهران به وی ارث رسیده است.

همچنین تنها پولی که به حساب وی واریز می شد مربوط به حقوق وی از استادی دانشگاه بود که این مبلغ تنها در حدود 250 دلار در ماه بوده است.

این گزارش می افزاید: "محض اطلاع شما رییس جمهور ایران همچنان در همان خانه قبلی ساکن است و این در حالی است که وی رییس جمهور کشوری است که از نظر استراتژیکی، اقتصادی، سیاسی و با توجه به ذخایر نفت خود یکی از مهم ترین کشورهای دنیا محسوب می شود."

وی حتی حقوق شخصی خود از ریاست جمهوری را با این استدلال که همه دارایی ها متعلق به ملت ایران است و شخص وی حافظ ملت محسوب می شود، دریافت نمی کند.

به نوشته ساندی آیلند یکی از مسائلی که تاکنون کارکنان ستاد ریاست جمهوری را تحت تاثیر قرار داده، کیف احمدی نژاد است که هر روز آن را به محل کار خود می آورد. این کیف حاوی صبحانه وی، تعدادی ساندویچ یا نان همراه روغن زیتون و پنیر است که توسط همسرش آماده شده و رییس جمهور آن را با لذت تناول می کند.

همچنین از مسائل دیگری که احمدی نژاد در مورد تغییر آن اقدام کرد به هواپیمای شخصی رییس جمهور مربوط می شد که احمدی نژاد به منظور صرفه جویی در هزینه های خزانه عمومی مملکت دستور تعویض آن را صادر و اعلام کرد: وی با یک هواپیمای عادی سفرهای خود را انجام خواهد داد.

علاوه بر این برگزاری نشست های گاه و بیگاه با وزرا یکی از برنامه های احمدی نژاد محسوب می شود که وی به این منظور پست مدیر دفتری ریاست جمهوری را از میان برداشت تا هر وزیری بتواند بدون واسطه وارد دفتر وی شود و احمدی نژاد از میزان فعالیت و کارایی این وزیر مطلع شود.

رییس جمهور ایران در اقدامی دیگر از تشریفات پرهزینه مراسم استقبال از شخصیت های خارجی کاست.

این گزارش اضافه می کند: "احمدی نژاد هر زمان قصد اقامت در هتل را دارد جهت اطمینان از مسوولان درخواست می کند از دادن اتاقی با تختخواب بزرگ به وی خودداری کنند چرا که او ترجیح می دهد بر روی یک تشک ساده با پتو و بر روی زمین استراحت کند."

ساندی آیلند در پایان نوشت: "هنگام نماز می توان مشاهده کرد که احمدی نژاد در صف اول نمی ایستد و ترجیح می دهد در صفوف بعدی به اقامه این فریضه بپردازد."

 

 


87/10/9
2:16 عصر

محکوم میکنم

بدست وصال در دسته


سلام به دوستان عزیز

آغاز دهه محرم و ایام سوگواری شهدای کربلا رو به همه تسلیت می گم

امیدوارم توی این ایام از فرصت های بدست اومده استفاده کنیم  و خودمون رو

هر چه بیشتر به ائمه نزدیک کنیم و بیشتر در مورد کارهامون فکر کنیم .

اما چیزی که مصیبت این روزها رو بیشتر می کنه وقایعی هست که

در فلسطین و غزه اتفاق می افته کشتار وحشیانه مردم مظلوم فلسطین

 بدست صهیونیست ها و حملات گسترده اون ها که دل هر انسانی رو به درد می یاره

و باز هم سکوت و بی تفاوتی ومدافعان حقوق بشر و بی تفاوتی سران کشورهای عربی !

نمی دونم این حرف ها رو بارها و بارها از تلویزیون شنیدیم اما بخاطر نبود اتحاد بین

مسلمون ها ای وقایع هر روز و هر روز تکرار می شه

من هم ضمن همدردی با مردم مظلوم غزه

 این جنایات را به نوبه خودم محکوم میکنم

به امید روزی که هیچ انسانی درد مظلومیت رو نکشه

وصال

 

کزیده ای از عکس ها ، خبرها در این خصوص :

 

تجمع دانشجویان مقابل مقر سازمان ملل در محکومیت جنایت رژیم صهیونیستی در غزه

تجمع دانشجویان مقابل مقر سازمان ملل در محکومیت جنایت رژیم صهیونیستی در غزه

تجمع دانشجویان مقابل مقر سازمان ملل در محکومیت جنایت رژیم صهیونیستی در غزه

تجمع دانشجویان مقابل مقر سازمان ملل در محکومیت جنایت رژیم صهیونیستی در غزه

تجمع دانشجویان مقابل مقر سازمان ملل در محکومیت جنایت رژیم صهیونیستی در غزه

 

حمله گسترده رژیم صهیونیستی به غزه

حمله گسترده رژیم صهیونیستی به غزه

شهدای حمله گسترده رژیم صهیونیستی به غزه

حمله گسترده رژیم صهیونیستی به غزه

شهدا و زخمی های حمله گسترده رژیم صهیونیستی به غزه

خبرها :

 

بر اساس تازه‌ترین آمار و اطلاعات
شمار شهدای غزه به بیش از 300 شهید رسید
خبرگزاری فارس: وزیر بهداشت دولت منتخب فلسطین اعلام کرد که در جنایات دو روز گذشته رژیم صهیونیستی در نوار غزه تاکنون بیش از 300 نفر به شهادت رسیده و دست کم هزار نفر دیگر نیز زخمی شده‌اند.
 

 تجمع دانشجویان در مقابل دفتر سازمان ملل و حفاظت از منافع مصر
خبرگزاری فارس: جمع زیادی از دانشجویان ایرانی امروز در اعتراض به جتنایات رژیم صهیونیستی در غزه و سکوت و سازش سران عرب و همچنین سکوت سازمان‌های بین‌المللی، تجمع‌هایی را در مقابل دفتر سازمان ملل در تهران و دفتر حافظ منافع مصر برگزار کردند.
 

آیت‌الله سیستانی: محکوم‌کردن زبانی جنایات در غزه سودی ندارد
خبرگزاری فارس: آیت‌الله سیستانی، مرجع تقلید شیعیان در عراق، از کشورهای اسلامی و عربی خواست تا در قبال جنایات رژیم صهیونیستی در حق ملت فلسطین موضع عملی اتخاذ کنند و از محکومیت کلامی بپرهیزند.
 

بازتاب وقعایع غزه در مطبوعات جهان :

بازتاب قتل عام مردم بی دفاع غزه توسط رژیم صهیونیستی در صفحه اول مطبوعات دنیا

بازتاب قتل عام مردم بی دفاع غزه توسط رژیم صهیونیستی در صفحه اول مطبوعات دنیا

بازتاب قتل عام مردم بی دفاع غزه توسط رژیم صهیونیستی در صفحه اول مطبوعات دنیا

کاریکاتور

                       بدون شرح...

برگرفته ازسایت زیبای میعادگاه

                      بدون شرح...


87/10/9
2:8 عصر

سیدحسن نصرالله: غزه امروز کربلای واقعی است

بدست وصال در دسته

 
 
سید حسن نصرالله دبیرکل حزب‌الله در سخنانی که شب گذشته درباره فاجعه غزه ایراد کرد، گفت: هر فرد عربی و ملی‌گرا اکنون باید بداند که آن چیزی که از ما دفاع کرده و حقوق ما را به ما بر می‌گرداند چیزی جز مقاومت و پایمردی و شهادت نیست و باقی گزینه‌ها تنها سراب است.

به گزارش خبرگزاری مهر، سید حسن نصرالله همچنین در سخنان شب گذشته گفت که "لبنان باید آماده تجاوز احتمالی اسرائیل به خاکش باشد". وی در ادامه سخنرانی خود به مسائل غزه و فاجعه انسانی در این منطقه اشاره کرد و از دولت مصر خواست تا بلافاصله گذرگاه رفح را بر روی مردم غزه باز کند.

به گزارش منابع خبری متن کامل این سخنرانی به شرح زیر است: در ابتدا شروع ماه محرم را تسلیت می‌گویم. این بسیار تاسف ‌آور است که سال جدید هجری قمری و سال جدید میلادی را با فاجعه‌ای آغاز می‌کنیم که با شهادت بسیاری از فرزندان ما همزمان شده است.

ما اکنون در برابر مفهوم جدیدی از کربلا و صحنه بزرگی از صحنه‌های کربلا قرار داریم. آنچه که امروز جریان دارد، به ما کمک می‌کند که آنچه در تاریخ رخ داده را بهتر درک کنیم. حقیقت کربلا این بود که گروهی به کرامت و عزت و شرف و حقوق امت خود پایبند بوده و با تسلیم و خفت در برابر طاغوت مخالفت کرده و مقاومت نمودند و هنگامی که بین دو گزینه تسلیم خفت‌بار و مواجهه نامتوازن و شهادت قرار گرفتند، آنها راه دوم، راه مقاومت و شهادت را انتخاب کردند.

این گروه مقاوم و مومن که در گرسنگی و تشنگی نگاه داشته شده و سپس شهید شدند، آیا همان اتفاقی نیست که در کربلا رخ داد؟ امام حسین (ع) مدرسه شهادت را در امتداد تاریخ پایه‌ریزی کرد و گفت "هیهات منا الذله".

چرا هیهات منا الذله؟ آیا این یک موضوع شخصی بوده یا انسانی و التزام به عقاید و انسان و خدا؟

امام حسین می‌گوید: "خدا و رسول او و مومنان برای ما این را خواسته‌اند و امکان ندارد ما تن به حکم و حکومت ظالمان بدهیم".

هنگامی که انسان شهادت را بر فرمانبرداری از پست فطرتان انتخاب می‌کند، از کرامت خود چشم‌پوشی نکرده بلکه بر اساس فطرت و التزام و دین خود عمل کرده است و این همان اتفاقی است که در کربلا و جنگ تابستان 2006 افتاد. مقاومت و همراهان و یاران آن در برابر تسلیم خفت‌بار و گردن نهادن به شروط اسراییل و آمریکا و جنگ قرار گرفتند و شما مسیر و راه کرامت را انتخاب کردید و در نتیجه به پیروزی تاریخی دست یافتید. شما با منطق کربلایی و حسینی با ذلت مخالفت کرده و بر مقاومت پافشاری کردید، هر چند که هزاران نفر از شما شهید شده و هزاران خانه ویران شد و هیچ کمکی به شما نرسید و همراهی غریبی با متجاوز صورت می‌گرفت.

آنچه امروز در غزه جریان دارد، نسخه فلسطینی برابر اصل آن چیزی است که در لبنان رخ داد.

ما درلبنان می‌توانیم به خوبی درک کنیم که در غزه چه می‌گذرد، چرا که دقیقا چنین تجربه‌ای را پشت سر گذاشتیم. اکنون گزینه‌ها، همان گزینه‌ها هستند و به همان شکل با متجاوز همراهی می‌شود و انشاءالله نتیجه هم همان خواهد شد. اکنون می‌بینیم که مردم در غزه با گرسنگی و تشنگی و آهن و موشک محاصره شده‌اند ولی هنوز مقاومت کرده و ابراز ضعف نمی‌کنند و اسماعیل هنیه از زیر آتش بلند شده و می‌گوید اگر غزه را به طور کامل از بین ببرید ما تسلیم نشده و از حقوق خود محافظت می‌کنیم.

این همان کربلای واقعی است. هنگامی که انسان با ذلت مخالفت کرده و آتش و تاریکی و مرگ را تحمل می‌کند.

اجازه دهید به چند نکته به صراحت اشاره کنم چرا که در جنگ تابستان 2006 صراحت کمتری به کار بردم. ما امروز نیاز به سخنان حق و واضح و روشنی داریم تا تمامی امت متوجه مسئولیت خود در برابر آنچه می‌گذرد باشند.

آنچه در غزه می‌گذرد به شکل روشنی شبیه رخدادهای لبنان است. طرحی آمریکایی و اسرائیلی در منطقه وجود دارد که قصد دارد حل و فصلی ذلت‌بار با شروط خود را بر اعراب تحمیل کنند. پس از خروج مصر و اردن و صلح آنها با اسرائیل، مردم فلسطین و لبنان و سوریه باقی ماندند. آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها قصد دارند مشکلات خود با اعراب را حل و فصل کنند ولی بر اساس شروط خود و بدین ترتیب سوریه و لبنان و فلسطینیان باید این شروط را بپذیرند. از دید آمریکا و صهیونیست‌ها ما گزینه دیگری نداریم و این گزینه‌ها با زور بر ما تحمیل می‌شوند و در این راه از جنگ و فتنه‌های داخلی و نبرد رسانه‌ای و روانی و ترورها استفاده می‌شود.

آنها می‌خواهند هر کسی که تاکنون فرمانبرداری نکرده، تسلیم شده و این شروط آمریکایی ـ اسراییلی را بپذیرد. برخی از کشورهای عربی نیز با این طرح همراه هستند. برخی از سکوت اعراب سخن می‌گویند که این موضوع صحیح نیست، بلکه مشارکتی عربی وجود دارد. بعضی از دولت‌های عربی به خصوص آنها که با اسراییل صلح کردند به شکل روشن با این طرح همراهی می‌کنند. آنها از راه‌های امنیتی، نظامی و رسانه‌ ای سعی دارند دیگران را به تسلیم وادارند.

بنابراین باید بسیار واضح و روشن بگویم که ما در برابر همراهی و مشارکت برخی اعراب در آنچه که می‌گذرد، هستیم.

جنگ تابستان 2006 علیه لبنان با همراهی برخی اعراب و در برخی زمان‌ها با درخواست اعراب رخ داد. برخی از کشورهای عربی از اسراییل می‌خواستند که حزب‌الله را از بین برده و سر آن را قطع کنند و این همان چیزی است که اکنون در غزه اتفاق می‌افتد. برخی کشورهای عربی از اسراییل می‌خواهند که حماس و جهاد اسلامی را از بین برده و سر مجاهدان و مقاومان را قطع کند.

امروز از برخی مسئولان اسرائیلی می‌شنویم که حمایت‌های عربی از حمله به غزه از حجم حمایت‌های به عمل آمده از اسرائیل در جنگ با لبنان بسیار بیشتر است.

من به شما می‌گویم که حتی دو دستگی میان فلسطینیان تنها به خاطر برخی دولت‌های عربی بود که از هر تلاشی برای برانگیختن فتنه فروگذار نکردند کما اینکه چنین کاری را در لبنان نیز انجام دادند.

دولت قبلی لبنان اگر حمایت کشورهای عربی وجود نداشت، هرگز دست به تصویب طرح‌های ذلت‌بار و اشتباه نمی‌ زد ولی این اپوزیسیون بود که در ماه می گذشته در برابر این امر ایستادگی کرد.

آنها به آنچه انجام می‌دهند ایمان دارند. وقتی که دودستگی و جنگ داخلی در لبنان و فلسطین رخ می‌دهد، آنگاه این دولت‌های عربی دستشان باز می‌شود که بگویند ما چه کاری می‌توانیم انجام دهیم و بدین ترتیب شانه از مسئولیت خود خالی می‌کنند.

متاسفانه در سطح رسانه ‌ای و سیاسی نیز هیچ کس نه در سال 2006 نه اکنون از کشورهای عربی نمی‌خواهد که جبهه‌های خود را باز کرده و از مردم لبنان و فلسطین دفاع کند. اکنون نیز مسئولیت‌ها متوجه قربانی می‌شود.

دیروز از یک مسئول مصری شنیدیم که مسئولیت متوجه حماس است. سپس گفت ما قبلا هشدار داده بودیم و آن کسی که به هشدارها گوش نداده بود اکنون باید متوجه مسئولیت خود باشد.

آیا چنین سخنانی از طرف یک مسئول عربی قابل قبول است؟ این مسئول در زمان محاصره غزه گفته بود اگر کسی از فلسطینیان وارد مصر شود، پای او را خواهیم شکست. هنگامی که این سخنان را می‌شنوم، شخصا یاد سخن امام حسین می‌افتم که گفته بود مرگ را بر زندگی با خیانتکاران ترجیح می‌دهم.

اکنون سیصد نفر فلسطینی ظرف چند دقیقه شهید شدند تا این مسئول عربی آنها را گناهکار بداند؟!

امروز همان سخنانی را می‌شنویم که در زمان جنگ تابستان 2006 شنیدیم به گونه‌ ای که مقاومت در غزه را مسئول این جنگ وحشیانه می‌خوانند.

حتی در زمینه رسانه ‌ای برخی از شبکه‌های عربی به گونه خبررسانی می‌کنند که گویی کسانی که در غزه می‌میرند در تصادفی رانندگی کشته شده‌اند و سپس به برنامه‌های عادی روزمره خود می‌پردازند. این شبکه‌ها هنوز سعی دارند قربانیان در غزه را کشته بخوانند و به آنها لقب شهید ندهند.

ساکنان غزه گزینه خود را انتخاب کرده و به راه شهادت و مقاومت و سربلندی ادامه می‌دهند. هیچ چیز مانع آنها نمی‌شود کما اینکه هیچکس و هیچ چیز نتوانست مانع شما ملت لبنان بشود.

مسئولیت امت اسلام در این روز چیست؟ ما به عنوان امت اسلام در برابر هدفی اصلی هستیم. هدف اصلی باید فعالیت برای توقف حملات اسرائیل به غزه و دستیابی به اهدافش باشد. بدین گونه است که پیروزی در غزه علیرغم فداکاری‌ها و شهادت‌ها حاصل می‌شود و این مسئولیت تنها مردم فلسطین نیست، بلکه ملت‌ها و دولت‌های عربی مسئول هستند.

دولت‌های عربی که بدون تحرک هستند باید از طرف ملت‌های آنها وادار به تحرک شوند. ملت‌های عربی هیچ بهانه‌ ای ندارند و نمی‌توانند بگویند که ما در برابر دولت‌های سرکوبگر هستیم. ما باید به خیابان‌ها ریخته و حتی اگر به طرف ما گلوله شلیک کردند اعتراض کنیم. هر کسی که در این راه جان خود را از دست بدهد شهید راه انسانیت، اسلام و قدس است.

در جنگ تابستان 2006 من چنین چیزی را از ملت‌های عربی نخواستم ولی امروز می‌گویم که این واجب همه ما است که هزاران یا صدها هزار نفر از ما به خیابان‌ها ریخته و دولت‌های خود را مجبور به اتخاذ تصمیم کنیم.

در این روزها آمریکا و اسرائیل در بحران‌های مالی و اقتصادی خفقان‌آوری اسیر هستند و ما در جهان عرب نفت و قدرت داریم و دولت‌های عربی با کمترین تلاش می‌توانند جلوی تجاوز به غزه را بگیرند.

دوم اینکه ملت‌های عربی و اسلامی باید از دولت مصر بخواهند. هیچکس از مصر نمی‌خواهد که وارد جنگ شود، بلکه تنها از مصر می‌خواهیم که گذرگاه‌ها را باز کرده و اجازه عبور غذا و مواد پزشکی را بدهد.

ما در جنگ تابستان 2006 از هیچ کشور عربی نخواستیم که مرزها را باز کند، بلکه با سوریه همکاری نزدیک و برادرانه‌ای داشتیم.

مصر اکنون باید گذرگاه‌ها را بر روی زنده‌ها باز کند. مصر هلال احمر(صلیب سرخ) نیست که بخواهد موضع گیری پزشکی داشته باشد. دولت مصر باید این قضیه را حل و فصل کند و از جنگ برای اعمال فشار بر مردم غزه و حماس و جهاد اسلامی استفاده نکند. مصر باید از نظر سیاسی به مردم غزه کمک کند تا تجاوز علیه این مردم خاتمه یابد چرا که این مسئولیت واقعی مصر است.

ملت‌های ما در جهان اسلام و عرب باید از دولت مصر بخواهند که این گذرگاه‌ها را باز کند. تا اکنون ما با ادب سخن گفته و خواستار کمک بودیم، ولی با توجه به آنچه رخ داد ما به مسئولان مصری می‌گوییم که اگر گذرگاه‌ها را باز نکنید شریک اسراییل در محاصره، جنگ و جنایاتی هستید که در غزه در حال رخ دادن است.

مسئولان مصری باید این سخنان را از تمامی ملت‌های عربی و اسلامی بشنوند و بدانند که اگر از هم‌اکنون دست به موضع گیری انسانی نزند از طرف تاریخ، ملت‌ها، شهدا و پیامبران سرزنش خواهند شد.

من از ملت مسلمان و عربی و کریم و مقاوم و شجاع مصر می‌خواهم که به خیابان‌ها بریزند. آیا پلیس مصر می‌تواند میلیون‌ها مصری را از بین ببرد؟ ملت مصر باید در برابر دولتی که گذرگاه رفح را بسته است مقاومت کند.

دولت مصر باید گذرگاه را باز کند و من از موقعیت مقاومتی سخن می‌گویم که شهید داده و به پیروزی دست یافته است.

آنچه که ما در مورد نیروهای مسلح مصری می‌شنویم این است که آنها به ریشه‌های عربی خود پایبند هستند. من خواستار کودتا در مصر نیستم و در چنین موقعیتی نیز نیستم، ولی ژنرال‌ها و افسران مصری باید نزد مسئولان سیاسی رفته و بگویند که ما نمی‌توانیم ذبح برادران خود در غزه را تحمل کنیم و ساکت بمانیم.

نیروهای مسلح، مردم، شیوخ الازهر و همه در مصر باید برپا خاسته و خواستار موضعگیری دولت مصر شوند. اگر این گذرگاه باز شده و پول و غذا و مواد پزشکی و حتی سلاح وارد غزه شود، پیروزی رخ داده در لبنان علیه اسراییل بار دیگر در غزه تکرار می‌شود. اگر غزه برای روزها یا چند هفته مقاومت کند، تجاوز متوقف خواهد شد. این دشمن نمی‌تواند به جنگ‌های طولانی تن دهد.

حتما برخی خواهند گفت که بهترین راه برای خاتمه فاجعه، پیشروی به سمت صلح فراگیر است. من به آنها می‌گویم که این شما هستید که از زمان مادرید و پس از آن خواستار صلح فراگیر با اسراییل بودید ولی در این مدت چه به دست آوردید؟ رهبران فلسطینی راه دوری را رفتند و در کمپ‌‌ دیوید و با شخص باراک مذاکره کردند ولی با این حال فلسطینیان حداقل حقوق خود را نیز نتوانستند به دست آورند. چه صلح فراگیری در کار است؟ اسراییل همواره قصد دارد شروط ذلت‌بار خود را تحمیل کند و نه قدس را پس داده و نه حق بازگشت آوارگان فلسطینی را برسمیت بشناسد. این چه مزخرفاتی است. در حالی که فلسطینیان در غزه ذبح می‌شوند شما می‌خواهید از صلح سخن بگویید؟ آیا اسراییل حداقلی از حقوق مشروع ملت‌ها را به آنها می‌دهد؟

برخی از مزخرفات در داخل لبنان بدین شکل است که می‌گوید بیائید صلح می‌کنیم و سپس جامعه بین‌المللی از ما حمایت خواهد کرد.

اسرائیل تاکنون به هیچ قطعنامه ‌ای پایبند نبوده است. حکمرانان ما مدت‌هاست درگیر برگزاری جلسه فوق‌العاده هستند و به خاطر بسیاری ملاحظات از آن ناتوانند.

هر فرد عربی و ملی‌گرا اکنون باید بداند که آن چیزی که از ما دفاع کرده و حقوق ما را به ما بر می‌گرداند چیزی جز مقاومت و پایمردی و شهادت نیست و باقی گزینه‌ها تنها سراب است.

آیا ما به عنوان اعراب و مسلمانان باید صد جنایت قانا و غزه دیگر را پشت سر بگذاریم تا به اطمینان برسیم؟ من واقعا متاسفم. این دشمنی که شما خواستار صلح با آن هستید هر سال دلیل جدیدی بر وحشیگری و نژادپرستی و حمام خود در خون بیگناهان نشان می‌دهد. هر اندازه شما بیشتر آن را به صلح فرا بخوانید، بیشتر خون شما را خواهد ریخت.

ما در برابر دشمنی قرار داریم که ماهیت و طبیعت و ذات آن بر اساس جنایت و نژادپرستی است. آیا برای باور این سخنان نیاز به خون و جنایات بیشتری داریم؟

با این حال مقاومت در لبنان و فلسطین به این باور رسیده است. من مقاومت در غزه را به نام برادران خود در لبنان به ادامه پایداری فرا می‌خوانم و می‌دانیم که آنها از مومنان به خدا و راه پیروزی هستند و خدا نیز شما را یاری خواهد کرد. تمامی امت اسلام مسئول است که در کنار شما و با شما ایستادگی کند.

در مورد لبنان نیز باید سخنانی بگویم. از زمان شروع حمله ددمنشانه به غزه، اولمرت و باراک و لیونی، لبنان را تهدید کردند و دست به اقداماتی در مرز با لبنان زدند.

امروز نیز از ساکنان شهرک‌های شمال سرزمین‌های اشغالی خواستند تا پناهگاه‌های خود را آماده کنند.

اکنون دو احتمال وجود دارد. ما باید به مسئولیت‌های خود عمل کنیم و من قصد ندارم کسی را بترسانم.

احتمال اول این است که تمام سخنان و اقدامات اسراییل در مرز با لبنان از ترس اقداماتی از طرف لبنان باشد.

احتمال دومی نیز وجود دارد که نباید از نظر دور داشت و آن بدین گونه است که در شرایطی که اعراب ضعیف بوده و با اسرائیل همراه می‌کنند و جهان نیز درگیر مشکلات مالی بوده و دولت آمریکا نیز در حال انتقال میان جورج بوش و باراک اوباما است و بدین ترتیب احتمال دارد که دشمن اسراییل دست به تجاوزی علیه لبنان زده تا از این فرصت استفاده کند. آنها به این امر در انتخابات و بهبود چهره خود نیاز دارند. این سخن نیز صحیح نیست که اسراییل در دو جبهه وارد جنگ نمی‌شود چرا که خلاف آن قبلا ثابت شده است.

بدین ترتیب دولت و مقاومت و ملت لبنان باید آماده هر حادثه‌ای باشند. حتی جریان کشف موشک‌های کاتیوشا در جنوب قبل از شروع جنگ در غزه نیز جالب توجه است. هنگامی که این موشک‌ها کشف شدند برخی از شخصیت‌‌های سیاسی گفتند که این امر هدفمند بوده و به شکل تلویحی سعی داشتند مقاومت را متهم کنند و نظریه‌هایی را ایراد کردند.

با این حال برخی تلاش کردند تا حزب‌الله را مسئول این امر معرفی کنند. من به همه آنها می‌گویم که ما در حزب‌الله شجاعت پذیرش مسئولیت هر کاری که می‌کنیم را داریم و هرگز مخفی نمی‌شویم تا دیگران به ما تهمت بزنند.

آنچه رخ داد از زاویه دیگری مشکوک است. آیا اسراییل یا مزدوران نمی‌تواند وارد جنوب لبنان شده و چنین موشک‌هایی را کار بگذارد؟ هدف از چنین کاری ابراز تضامن و همبستگی با مردم فلسطین نیست بلکه ایجاد بهانه‌ای برای حمله اسراییل به لبنان خواهد بود.

من اکنون قصد ندارم وارد جزئیات این موضوع شوم ولی می‌خواهم از لبنان که دو بار اسراییل را شکست داده دعوت کنم که محتاط باشد.

من از برادران مقاومت به خصوص در جنوب خواستم تا آماده باشند چرا که ما در برابر دشمنی متجاوز قرار داریم که حجم طرح‌های آن را نمی‌دانیم و البته هرگز هم نهراسیده ‌ایم. ما به گزینه‌های خود ایمان داریم و آماده مواجهه و مقابله با هرگونه تجاوز به کشور و خاکمان را داریم، زیرا ما از فرزندان هیهات منا الذله هستیم.

برادران و خواهران،

همه ما در لبنان و در جهان عرب و اسلام در این روزهای تاریخی که مصادف با روزهای عاشورا و محرم شده باید مسئولیت‌های خود در قبال شرایط غزه را تحمل کنیم. آنچه در غزه جریان دارد تنها متوجه مردم غزه نبوده بلکه پیامدهای آن همه ما را در بر خواهد گرفت. نباید به تحصن و چند تظاهرات اکتفا کنیم.

فردا که از طرف امام خامنه‌ ای به عنوان روز عزای عمومی اعلام شده، ما نیز با خانواده خود در غزه و شهدای بی گناه اعلام همبستگی می‌کنیم.

من از همه دعوت می‌کنم تا فردا ساعت 15 در حومه جنوبی بیروت جمع شده تا با مردم غزه اعلام همبستگی کنیم. می‌دانم که از فردا بسیاری قصد دارند مراسم عزاداری حسینی را شروع کنند. من از همه می‌خواهم این مراسم را متوقف کرده و فردا همه برای همبستگی با مردم فلسطین در تجمع بزرگ مردمی حاضر شوند. ما باید صدای خود را فردا به تمامی جهان برسانیم و بگوییم که ما هنوز اینجا حاضر هستیم و نه خون و نه جنگ و نه تروریسم نمی‌تواند ما را شکست دهد.

من معمولا روز عاشورا دعوت به تظاهرات و تجمع می ‌کردم ولی فردا عاشور است و کل یوم عاشورا و شما پاسخ خود را فردا خواهید گرفت.

آقا و مولای من یا اباعبدالله، این سخن توست این خون توست و این ندای توست که اینک بار دیگر طنین‌افکن شده و ما را به سمت پیروزی می‌خواند. السلام علیک یا اباعبدالله.
 

87/10/9
2:6 عصر

غزه امروزکربلاست....

بدست وصال در دسته

 

ای مردمان علم بنگریدحقوق بشر را

 

 

   

87/10/9
1:58 عصر

غزه

بدست وصال در دسته

 

همه دست در دست هم داده اند تا تو را نابود کنند ایمان! دخترکم!

مادر طاقت نارحتی تو را ندارد. میدانم گرسنه ای. الان چندماهی است که غذای خوبی نخورده ای.

مادر به قربان آن چشمهای زیبایت! عزیزم!

بخند دخترکم. بخند. بیا کمی آب بخور.

الان همه حقوق بشریها چشمشان بسته است. تو چشمانت را باز کن. همه به تعطیلات سال نو رفته اند. حقوق بشر هم تعطیل شده است. دخترم! عزیز دلم! ایمان من! مادر! همه خوابند. دنیا خواب است. ایمانم! تو نخواب. بیدار شو.

به یاد داری دیشب می گفتی که سال دیگر به مدرسه می روی. درس می خوانی و باسواد میشوی. گفتی می خواهی پرستار شوی. گفتی می خواهی زخم های تن برادر و پدرت را خوب کنی.

ایمانم. مادر بخند. حرف بزن. بگو که هنوز بیداری. بگو که هنوز ایمان منی. دخترم نگاه کن. صورت مادرت زخمی شده. مگر تو پرستار نیستی. بلند شو. بلند شو. دخترم! نگاه کن غزه را! شهر زخمی است.

 ببین برایمان نان آورده اند. مگر گرسنه نبودی؟ شهرمان را ویران کردند و در عوض نانمان دادند. بلند شو. دهانت را باز کن. بخور. آفرین دخترم!

عزیزکم! ما که کنار هم خوابیده بودیم.

ای نفرین بر تو باد ای بخت!

چرا سقف باید روی سر تو خراب شود؟ بیدار شو. نخواب. ایمان من!

ای نفرین بر تو باد ای بمب! ای سفیر حقوق بشر! خوب حقمان را روی سقفمان انداختید! نفرین بر شما!

داغت بر دلم نشست مادر.

بیدار شو! بیدار شو دخترکم!


   1   2   3      >